امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
امشب رسد از سامره بوی گل نرگس

 

امشب رسد از سامره بوی گل نرگس

گل ها همه چشم اند به سوی نرگس

بگرفته همه خوی به خوی گل نرگس

نرگس زده لبخند به روی گل نرگس

گم گشته در انوار الهی کره ی خاک

صوت صلوات است که سر برده به افلاک

تا دوست زند خنده و تا خصم شود کور

گردیده زمین بر سر گردون طبق نور

هم سامره سینا شده هم بیت ولا طور

ریزد عوض گل به زمین بال و پر حور

خورشید رخ مهدی سر زد شب نیمه

بر چهره گل انداخته لبخند حکیمه

روید گل توحید زکوه و چمن امشب

یوسف شده از مصر، مقیم وطن امشب

یعقوب شنیده است بوی پیرهن امشب

مهدی زده لبهند به روی حسن امشب

خیزید و به بینید گلستان حسن را

در دست حسن لاله ی بستان حسن را

خیزید که از پاره ی دل گل بفشانید

وز کوثر نور آتش دل را بنشانید

بر منتظران این خبر خوش برسانید

کامشب شب قدر است همه قدر بدانید

با نور نوشتند به پیشانی خورشید

ماهی که جهان منتظرش بود درخشید

این صورت توحید و یا آیت نور است

این قامت طوباست و یا نخله ی طور است

داود نبی را به لب آیات زبور است

یا بر لب مهدی سخن از روز ظهور است

گوش همه بر زمزمه ی یارب مهدیست

ای منتظران مژده که امشب شب مهدیست

ای منتظران یافته غم خاتمه امشب

تبریک که روشن شده چشم همه امشب

بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب

گل از گل لبخند بنی فاطمه اشمب

مرغان بهشتی شده آواره ی مهدی

گردند به دور و برِ گهواره ی مهدی

مهدی است که احیاگر قانون حسین است

مهدی است که شمشیرش مدیون حسین است

او وارث پیراهن گلگون حسین است

والله قسم منتقم خون حسین است

بر پرچمش این نقش عیان با خط نور است

ای منتظران مژده که هنگام ظهور است

این یوسف زهراست که سوی وطن آید

این ماه دل آراست که در انجمن آید

این جان جهان است که اینک به تن آید

بر منتظران پاسخ یابن الحسن آید

خیزید حضور پسر فاطمه امشب

لبّیک بگویید به مهدی همه امشب

بوی نفس حجّت ثانی عشر آید

ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید

ای صبح بیا تا شب هجران به سر آید

خورشید بنی فاطمه از کعبه بر آید

عیسی زفلک بازآ، ما صبر نداریم

تا پشت سر یار نمازی بگذاریم

ای احمد ثانی زحرا جلوه گری کن

ای وارث پیغمبر، پیغامبری کن

تنها پسر زهرا ما را پدری کن

این قافله گم شده را راهبری کن

در هجر شبان، اشگ فشان این رمه تا کی

دوران فراق پسر فاطمه تا کی

ای غصّه ی اسلام هم آغوش تو، مهدی

ای ناله ی خاموشان در گوش تو، مهدی

ای پرچم ثارالله بر دوش تو، مهدی

ای خون دل و اشگ بصر نوش تو، مهدی

ای موسی عمران چه شود تا به مصافی

چون سینه ی دریا دل فرعون شکافی

ای نام تو ذکر خوش شام و سحر ما

ای خاک رهت مادر ما و پدر ما

ای باغ تو را لاله زخون جگر ما

ما منتظر استیم و تویی منتظَر ما

بازآ که چراغ همه رخسار تو باشد

«میثم» صله ی شعرش دیدار تو باشد