امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
آب آتش، اشک خون، دم شعله، دل دشت بلاست

 

 

آب آتش، اشک خون، دم شعله، دل دشت بلاست 
ناله فریاد درون، فریاد بر اوج سماست 
مشک خشک و کام تفتیده نفس ها سوخته 
جام خالی چشم ها از اشک پر در خیمه هاست 
غرقه در دریای خون فُلک نجات اهل بیت 
برفراز نیزه چون خورشید، مصباح الهداست 
آفتابی آمده از چنگ گرگان چنگ چنگ 
ماه کنعان است این یا خامس آل عباست 
ماه لیلا بر زمین و آفتابش سایه بان 
اکبر است الله اکبر یا که ختم الانبیاست 
تن کتاب الله و زخمش آیه های ریخته 
آیه های ریخته نقش زمین کربلاست 
در یم خون از دم شمشیر نوشیده عسل 
سیزده ساله که نُقلش سنگِ کین، خونش حناست 
قامت او لاله گون گردیده از خون گلو 
صورت او شسته با اشک امام مجتباست 
دو ستاره خفته در خون بین هفتاد و دو ماه 
چهرة خورشید را از رویشان نور و ضیاست 
این دو طفل سر جدا از تن، دو طفل زینبند 
یا دو اسماعیل قربانی به صحرای مناست 
غنچة نورسته ای از تشنگی پرپر شده 
در کمال تشنگی سیراب از آب بقاست 
چشم های نیم بازش چشمة فیض خدا 
دست های بسته اش از عالمی مشکل گشاست 
بر لب خشکیده اش جای لب خشک حسین 
بر گلوی نازکش گلبوسة تیر جفاست 
می زند فواره خون از حنجر خشک حسین 
زخم او زخم محمد خون او خون خداست 
سورة نورانی نور آمده نقش زمین 
این عجب باشد که بسم الله روی نیزه هاست 
خیمه ها آتش گرفته مثل بیت فاطمه 
یا امیرالمومنین فریاد، عباست کجاست 
از برای گوشواره گوش ها را می درند 
گوش پاره،کعب نی پاداش و اجر مصطفاست 
ای حسینیون حسین از موج خون مبعوث شد 
گویی او پیغمبر است و قتلگه غار حراست 
مصحفی را که علی خوانده، نبی بوسیده است 
از سم اسبش دگر پامال کردن نارواست 
کوفیان را در کنار جسم صد چاک حسین 
تازیانه، کعب نی، دلجویی از صاحب عزاست 
با همین سوزی که "میثم" خیزد از اشعار تو 
دستگیرت فاطمه در عرصة روز جزاست