امروز پنج شنبه ، ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
عبد توام اگر ز کرم باورم کنی

 

 

عبد توام اگر ز کرم باورم کنی 
پا بر سرم بنه که ز عالم سرم کنی 
یا همچو شمع سوخته کن، قطره قطره آب 
یا شعله ای ببخش که خاکسترم کنی 
عمری به زخم های تنت گریه کرده ام 
تا وقت مرگ، خنده به چشم ترم کنی 
خار رهم، مگر به نگاه تو گل شوم 
خاک در توام، تو مگر گوهرم کنی 
یک عمر سائل در این خانه بوده ام 
حاشا که وقت مرگ، جدا زین درم کنی 
تنها شراب روح من از جام چشم توست 
چشمی گشا که مست از این ساغرم کنی 
یک عمر دوختم، به نگاه تو، چشم خویش 
تا یک نگاه، در نگه آخرم کنی 
از ذرّه کمترم، تو توانی به یک نگاه 
برتر ز آفتاب جهان پرورم کنی 
هرگز به جز در تو دری را نمی زنم 
ای وای اگر گدای در دیگرم کنی
من "میثمم" امید که محشور از کرم 
با میثم علی به صف محشرم کنی