امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
آفتاب محشر کبراست روی نیزه ها(هلال زینب سلام الله علیها)

 

آفتاب محشر کبراست روی نیزه ها

یا هلال دختر زهراست روی نیزه ها

سجده کن زینب به چوب محمل و تکبیر گو

طلعت غیب خدا پیداست روی نیزه ها

این مه پوشیده از خاکستر و خون، چون هلال

آفتاب زینب کبراست روی نیزه ها

عیسی مریم دوباره کرده بر گردون عروج

یا سر نورانی یحیی ست روی نیزه ها

یک مه و هفده ستاره زخم، هفتاد و دو داغ

با هزاران جلوه ره پیماست روی نیزه ها

سنگ، مهر سجده، خون آب وضو، لب گرم ذکر

دیده محو خالق یکتاست روی نیزه ها

لعل لب مانند چوب خشک و چشم از اشگ پر

موج زن، یاللعجب دریاست روی نیزه ها

گر نباشد کفر گویم از خدا دل می برد

بس که ماه عارضش زیباست روی نیزه ها

تا به هر نسلی رسد فریاد عالمگیر او

بانگ هل من ناصرش برپاست روی نیزه ها

با وجود آنکه صحرای وجود از او پُر است

آن چراغ انجمن تنهاست روی نیزه ها

لب سخن گوید ولی رویش به اهل کوفه نیست

آخر آن سر هم سخن با ماست روی نیزه ها

وای بر ما تا کنون از خویشتن پرسیده ایم

آن سر خونین چه از ما خواست روی نیزه ها

«میثم» از خورشید اگر گفتی زماهش هم بگو

در کنار او سر سقّاست روی نیزه ها