اهـل کـوفه! چه قدَر نامردید پست و بیعاطفه و بیدردید اشکتان بر رختان جاری باد کـم بخندیـد و بگریید زیاد آه ای بـیخـردان بد کردید ظلـم بـر آل محمّـد کـردید آبروتان همه رفت و همه ریخت رشتههاتان همه یکباره گسیخت رام در حلقه صد سلسلهاید سبزی سرزده از مزبلهاید در صف حشر که گردید دچار همـه در خشـم خدای قهّار پنجه ما به گریبان شماست ننگ این فتنه به دامان شماست لکـه ننـگ شمـا از دامــان نشود شسته به آب دو جهان ننگتان باد از این کرده زشت قتل مولای جوانان بهشت! آنکه میبود طرفدار شما یار و مولا و مددکار شما هم طبیب دل مجروح شما ملجاء عقل شما روح شما وای بر حال شما در دل خاک که هلاکید هلاکید هلاک مانده بر گردنتان خون خدا دستهاتان ز بدن باد جدا کینههاتان همه افروخت شرر سوخت از آن جگرِ پیغمبر دست بر خون خدا آغشتید بضعه ختم رسل را کشتید آتش ظلم و ستم افشاندید جگر فـاطمه را سوزاندید یک جهان ننگ به دامن دارید خون عبّاس به گردن دارید هم علیاکبر ما را کشتید هم علیاصغر ما را کشتید حرم ختم رسل را اکنون از سراپرده کشیدید برون تا از این حیله و ظلم و تزویر حرم وحی خدا گشت اسیر آه صد آه از این ظلم و ستم اهل بیت نبی و نامحرم ای همه ننگِ ابد زاد شما عجبی نیست ز بیداد شما؛ که شود پاره زمام افلاک ابر خون گردد و ریزد بر خاک وای بر حال شما بدبختید همه در چنگ عذابی سختید گر خدا داد شما را مهلت نکند او به عقوبت عجلت آتش خشم خداوند الهی به یقین بر شما سخت گرفته است کمین