امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
امین وحی، عالم را خبر داد

 

 

 

امین وحی، عالم را خبر داد 

که نخل سبز ثارالله بر داد

خدا امشب حسین ابن علی را

دُرّی بهتر ز یک دریا گهر داد

الا ای اختران تبریک تبریک

که حق شمس ولایت را قمر داد

الا یا فاطمه چشم تو روشن

خدا امشب حسینت را پسر داد

به صورت طفل نوزاد و به معنی

مدال افتخاری بر پدر داد

حسین ابن علی را یاور آمد

علیّ ابن الحسین دیگر آمد

بهشت عترت پیغمبر است این

گلشن خوانم نه از گل بهتر است این

سزد او را علی خوانند آری

که یک آئینه حسن از حیدر است این

مدال دوش سالار شهیدان

مه برج ولا را اختر است این

علیّ اصغرش خوانند امّا

ولایت را شهید اکبر است این

بزن بر دامنش دست توسّل

حوائج را به سوی حق در است این

سپهر آرزو را ماه دادند

به ثارالله، ثارالله دادند

یم ایثار را گوهر مبارک

سپهر عشق را اختر مبارک

علیّ دیگر از نسل ولایت

به اهل البیت پیغمبر مبارک

شفیع اکبری با نام اصغر

برای خلق در محشر مبارک

عروس حضرت خیر البشر را

چنین ماه خدا منظر مبارک

به ثاراللّهیان گوئید امشب

که میلاد علی اصغر مبارک

به یک گل دامنت گردیده گلشن

عروس فاطمه چشم تو روشن

چه کودک لیلۀ قدر است مویش

چه نوزادی که والشّمس است رویش

تو گوئی از شب میلاد باشد

لب خشک و شهادت آرزویش

شفاعت، عشق، جانبازی، تبسّم

نوشته بر سفیدیّ گلویش

بنازم قرص ماهی را که با خون

کند شمس ولایت شستشویش

تبسّم های شیرینش گواه است

که او را تا خدا یک گام راه است

زهی طفلی که از صبح ولادت

وجود اوست سر تا پا سیادت

عجب نبود اگر خورشید گردون

به خاکش آورد روی ارادت

گل لبخند او گوید که این طفل

شهادت را ندانم جز سعادت

نگاهش کن تو گوئی آنکه دارد

به مهد ناز هم شوق شهادت

من و احسان و لطف و رحمت او

که اهلبیت را این است عادت

بزرگ و کوچک اینان جوادند

برای عالمی باب المرادند

رخش آئینه ی حسن خدایی

جمالش آیت نورالهدایی

زهی طفلی که در هنگام شیری

امام خویش را باشد فدایی

نگردد تا جدا یکدم ز جانان

کند جان از تنش میل جدایی

خواتین راست بر گردش کنیزی

سلاطین راست در کویش گدایی

به خون حنجر خود تا قیامت

کند از لوح دل ظلمت زدایی

ز شیری اشگ شوقش در دو عین است

نگاهش بر سر دوش حسین است

شهادت، عشق، ایمان، زندۀ اوست

شرف، عزّت، سیادت، بنده ی اوست

حجازی ماه و یک کرب و بلا نور

به خورشید رخ تابنده ی اوست

فدای لعل لبهایش که تا حشر

تمام آب ها شرمنده ی اوست

سر و جانم فدای طفل شیری

که ثارالله محو خنده ی اوست

حقیقت عاشق، ایمان سرفرازی

هماره تا ابد پاینده ی اوست

اگر چه بسته در قندانه دستش

بود خلق جهانی پای بستش

به لب خنده به دل سوز و گدازش

ملایک عاشق راز و نیازش

نگاهش باعث لبخند عبّاس

امام پاکبازان سر افرازش

به دور مهد ناز او بگردید

که باشد کعبۀ دل مهد نازش

مناجات شب وصل حسین است

صدای گریه های دلنوازش

علی رویی که از آل محمّد (ص)

برد دل با دو چشم نیم بازش

مبادا کودک شیرش بگویند

که پیران جهان محتاج اویند

من از نخل ولایت بر گرفتم

طریق آل پیغمبر گرفتم

از آن گردیده ام مست محبّت

که از دست علی ساغر گرفتم

تولاّی علی و آل او را

به یمن پاکی مادر گرفتم

بهشت و هر چه در آن هست یکجا

ز لبخند علی اصغر گرفتم

بیاد آن گل باغ شهادت

گلاب از دیدگان تر گرفتم

خریدار غم این خاندانم

غلام «میثم» این خاندانم