امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
عسل سرخ شهادت چقدر شیرین است

عسـل ســرخ شهــادت چقـدر شیـرین است

مـی جنـت کــه خـدا گفتـه به قرآن این است

سم اسبان به روی سینۀ من سنگین نیست

بــر مــن امـــروز غــریبـی عمــو سنگین است

صــورتی را کـه حسن بـوسـه چو قرآن می‌زد

کــاش می‌دیـد که از خون جبیـن رنگین است

استخــوان بـدنـم زیــــر سـم اسـب شکـست

ایـن سـم اسـب بـه از گــردن حورالعین است

روز وصــل است و عــروس اجلــم در آغـــوش

قـــاتلم تیـــغ بـــه کــف دارد و بـر بـالین است

مـن کــه پیــش از شب میلاد، حسینی بودم

شکــرلله کــــه امــــــروز همینـم دیــــن است

ای عمــــو زود بیــــا جـــانـب میــدان و ببیـــن

یــک کبـوتـر ز تـو در پنجـۀ صـد شـاهین است

زخـــم‌هــــای بــدنـم لالــــه‌صفت مـی‌خنــدند

پــای تــا سـر بـدنم غـرق گل و نسرین است

مـا شرار از جگر خویش بـه «میثم» دادیم

در صف حشر همه دار و ندارش این است