امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
عاشقان را بود فریاد و خروش

 

عاشقان را بود فریاد و خروش

تا ندای ارجعی آمد به گوش

ساقیان را جام لبریز از بلا

عرضه شد بر راهیان کربلا

تشنه گان کوثر از روز الست

چشم ها بر جام و سرهاشان به دست

بین هفتاد و دو عاشق زودتر

روح مسلم زد به سوی جام پر

پر کشید و پر کشید و پر کشید

زودتر جام بلا را سرکشید

برد سوی جام، دست خویش را

کرد وقف یار هست خویش را

پیش تر از سر گذشت کربلا

کوفه بر او گشت دشت کربلا

دست های بسته اش اعجاز کرد

باب فتح کربلا را باز کرد

کیست مسلم پنج تن را نور عین

مورد تایید مولایش حسین

کیست مسلم یک حسینِ بی سپاه

کوچه های کوفه بر او قتلگاه

کیست مسلم یاور خون خدا

اوّلین پیغمبر خون خدا

کیست مسلم لاله ای پرپر شده

بر فراز بام ها بی سر شده

کیست مسلم دلبر دلدارها

سنگ باران گشته جسمش بارها

از عطش در پیچ و تاب افتاده بود

دُرّ دندانش در آب افتاده بود

با گلوی تشنه جان بر کف نهاد

آب را از خون پاکش آب داد

کوچه های کوفه بر او تنگ بود

بر سر راهش هزاران سنگ بود

سنگ ها با هم به دست دشمنش

گریه می کردند بر زخم تنش

گر چه بین دشمنان یاری نداشت

جز دو زندانی عزاداری نداشت

دل به سوی مکّه آواره شده

لب شمشیر عدو پاره شده

کافران با یکدگر پیوسته اند

ریسمان بر پای مسلم بسته اند

ریسمان و بازوی مهمان کجا

مسلم و بازار قصّابان کجا

اهل کوفه! ترک نامردی کنید

با دو زندانیش همدردی کنید

او که در پیکار، شیر کوفه بود

رهبر خلق و امیر کوفه بود

چون علی دنیای دون را واگذاشت

هفتصد درهم به کوفه قرض داشت

حیف جسمش چاک چاک افتاده بود

با تن بی سر به خاک افتاده بود

هر چه آن مظلوم آن شب گریه کرد

بر اسیری های زینب گریه کرد

شهر کوفه شد کتاب غربتش

گریه ی «میثم» نثار تربتش