امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
با یاد لب خشکت خون شد دل آب، اصغر

 


اشک رباب

 

 

با یاد لب خشکت خون شد دل آب، اصغر

 

سیراب شدی مادر، آسوده بخواب اصغر

 

از بس‌ که عطش می‌زد آتش به نفس‌هایت

 

بر تو جگر پیکان، گردیده کباب اصغر

 

از غنچۀ لبخندت بر لالۀ رخ پیداست

 

بر اشک پدر دادی، با خنده جواب اصغر

 

تو تشنه‌تر از مادر، من سوخته‌تر از تو

 

تو رفته‌ای از تاب و من در تب وتاب اصغر

 

بر آتش قلب تو، بر حنجر خشک تو

 

آبی نبوَد بهتر، از اشک رباب اصغر

 

رو در بغل زهرا، لبخند بزن مادر

 

کز خون تو وجه‌الله گردیده خضاب اصغر

 

از حنجر خونینت خون، آب بقا نوشید

 

وز خجلت لب‌هایت دریا شده آب، اصغر

 

در بزم عزای تو، تا حشر، برای تو

 

از چشم خداجویان جاری‌ست گلاب اصغر

 

بی‌جرم و گنه مادر! کشتند تو را آخر

 

گویی که بر اینان بود قتل تو ثواب اصغر

 

گل بودی و«میثم»گفت: افسوس! هزار افسوس

 

این قوم تو را دادند لب‌تشنه به آب، اصغر