امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
بهـار گل به جراحـات پیکـرت پیداست

 


زیارت قبول

 

 

بهـار گل به جراحـات پیکـرت پیداست

 

چقـدر زخـم بر اندام بی‌سـرت پیداست

 

به مـادر تـو «زیـارت قبـول» باید گفت

 

که جای بوسۀ گرمش به حنجرت پیداست

 

تو راست قـامت تاریخـی و خمیده قدت

 

خمیـدگیـت ز داغ بــرادرت پیــداست

 

اگرچـه گم شده‌ای در هجوم کثرت زخم

 

بـه پاره‌هـای جگر داغ اکبرت پیـداست

 

مگـر کـه فاطمـه الان کنــار مقتل بود

 

که روی سینه، گلِ ‌اشک مادرت پیداست؟

 

مگـر نشـان سنان‌هـا به پیکرت کم بود

 

که جای سیلی بر روی دخترت پیداست؟

 

تبسمـی کـه زدی بر فراز نی می‌گفت

 

که در نگاه تو لبخند اصغرت پیداست

 

هنـوز می‌بـری از زخـم کشتگانت دل

 

هنـوز خنـدۀ گل‌های پرپرت پیداست

 

به خواهر از گلـوی پاره‌پاره حرف بزن

 

کـه روح در نفس روح‌پرورت پیداست

 

شـرار نالـۀ «میثم» ز آتش دل توست

 

همیشه در نگهش زخم پیکرت پیداست