امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
بر روی دست باب تلظّی بهانه بود

 

 

بر روی دست باب تلظّی بهانه بود

او تشنۀ وصال خدای یگانه بود

تنها اگر به قطرۀ آبی نیاز داشت

دریا زچشم دختر زهرا روانه بود

پیش از قیام کرب و بلا بلکه پیش تر

حلقش برای تیر شهادت نشانه بود

لب های لو خموش ولی بند بند او

گرم دعا و زمزمۀ عاشقانه بود

با خنده داد جان به سر دست باغبان

بی ناله بلبلی که خموش از ترانه بود

شه رخ به خون حنجر او شست کای خدا

این هدیه آخرین دُر من در خزانه بود

تیری که شه زحنجر خونین او کشید

گریان به یاد خندۀ آن ناز دانه بود

کودک مخوان ورا که به حقّ خدا قسم

خونش برای دین خدا پشتوانه بود

پاداش قهرمانی و ایثار خود حسین (ع)

این ماه پاره، طرفه مدالش به شانه بود

این فخر (میثم) است که گویند بعد از او

تا زنده بود بندۀ این آستانه بود