امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
به درد و غم و ابتلا می روم

 

 

 

به درد و غم و ابتلا می روم

دریغا که از کربلا می روم

اگر چه جدا گشتم از کوی یار

دل و جان من مانده در این دیار

در اینجا مرا خون دل توشه بود

نگاهم بر این قبر شش گوشه بود

سزد تا شود خاک غم بر سرم

نشد دفن در کربلا پیکرم

خداحافظ ای خاک پاک حسین

بهشت تن چاک چاک حسین

خداحافظ ای عاشق بی شکیب

عزیز مظاهر حبیبی حبیب

خداحافظ ای حرّ دلباخته

محاسن ز خون لاله گون ساخته

خداحافظ ای سرو خونین بدن

خداحافظ ای قاسم ابن حسن

خداحافظ ای وادی علقمه

خداحافظ ای گریۀ فاطمه

خداحافظ ای دست و مشگ و علم

خداحافظ ای ساقی خسته دل

تو از فاطمه آب از تو خجل

خداحافظ ای شیرخوار رباب

خداحافظ ای نالۀ آب آب

خداحافظ ای خیمۀ پر ز دود

خداحافظ ای یاس های کبود

خداحافظ ای دامن سوخته

به صحرا روان با تن سوخته

خداحافظ ای کودک اشگبار

غریبانه جان داده در زیر خار

خداحافظ ای نالۀ آه آه

خداحافظ ای گودی قتلگاه

خداحافظ ای میزبان همه

خداحافظ ای یوسف فاطمه

خداحافظ ای داده جان روی خاک

خداحافظ ای حنجر چاک چاک

خداحافظ ای ماه لیلای زار

که بابا صدا زد تو را هفت بار

الا کربلا این که سوزد منم

چگونه ز خاک تو دل بر کنم

زمان سفر بسکه کوتاه بود

تو گویی که مانند یک آه بود

ز خون جگر در دلم توشه ماند

دلم پای این قبر شش گوشه ماند