امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
به سیاه چال زندان چه خوش است شور و حالم

 

 

به سیاه چال زندان چه خوش است شور و حالم

که گذشته با تو یا رب شب و روز و ماه و سالم

چه غم ار فراق یاران کُشدم به روزگاران

که محیط حبس دشمن شده محفل وصالم

من و گریه ی شبانه به تنم بود نشانه

که عدو به تازیانه زده در سیاه چالم

ز سما گذشته آهم به زمین چکیده اشکم

ز نفس فتاده قلبم به قفس شکسته بالم

گل باغ آشنایی پسرم رضا کجایی

ز چه در برم نیایی شده وقت ارتحالم

زده ام در این قفس پر که یکی به من زند سر

همه غافلند از من تو بیا بپرس حالم

سرو جان به کف نهادم به عدو شکست دادم

شد از آن بدست و گردن غل آهنین مدالم

وطنم بود مدینه غم غربتم به سینه

ز کدام غصّه گویم به کدام غم بنالم

به سرشک چشم زهرا به شرار قلب حیدر

به رسول و اهلبیتش به خدای ذوالجلالم

که اگر هراز نوبت بِکُشند و زنده گردم

چو به راه دوست باشد نرسد به دل ملالم

هله ای امام هفتم نگهی به اشک «میثم»

که به موج غم توسّل به محمّد (ص) است و آلم