امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
به سینه، جلوة حُسن نگار دارم من

 

به سینه، جلوة حُسن نگار دارم من 
هزار سلسله از زلف یار دارم من 
اگرچه خار گناهم به دیده رفته فرو 
ز مهر تو سند افتخار دارم من 
بهشت را به نگاه خیالی ات دادم 
دگر به حوری و غلمان، چه کار دارم من؟ 
گل محبّت تو در دلم جوانه زده 
که در تمام خزان ها، بهار دارم من 
اگر چه در خور نارم، به یُمن مِهر علی 
درون سینة خود، لاله زار دارم من 
غبار زائر کرببلاست بر رویم 
به چهره آبرو از این غبار دارم من 
دعای لیل و نهارم بود، حسین حسین 
ز موی و روی تو، لیل و نهار دارم من 
اگر به گلشن فردوس هم روم، آنجا 
ز آتش تو، دل داغدار دارم من 
به سوز سینة خود، خو گرفته ام همه عمر 
چه بیم روز قیامت ز نار دارم من؟ 
از آن زمان که زدم نای میثمی، "میثم"! 
به روی شانة خود، چوبِ دار دارم من