امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
بگو تا همچو صد پاره گردد پیکرم یارب

 

بگو تا همچو صد پاره گردد پیکرم یارب

بگو تا بارها از تن جدا گردد سرم یارب

بگو تا از سنان و نیزه و شمشیر قاتل ها

شود صد پاره اعضای علیِّ اکبرم یارب

بگو تا پیش تیر حرمله با حنجر خونین

زند با خنده پرپر روی دستم اصغرم یارب

تو گر خواهی بود که گردد نیلی از سیلی

عذار دخترم مانند زهرا مادرم یارب

تو چون خواهی از این بهتر باشد گر چهل منزل

کشد بر دوش خود کوه اسارت خواهرم یارب

الهی چون تو داری دوست من هم دوست می دارم

که ماند جای سمّ اسب ها بر پیکرم یارب

به چشمم با لب عطشان بود از آب زیباتر

که خون گردد روان از دیده ی آب آورم یارب

تو قبض روح کن جسم مرا با خنجر قاتل

تو فرمان ده زند فوّاره خون از حنجرم یارب

تو گر خواهی گوارتر بود صد بار از مرهم

که باز آید به روی زخم زخم دیگرم یارب

چو می بنم رضای توست گیرم دست «میثم» را

که نظم رضای توست گیرم دست «میثم» را

که نظم رضای سوز سینه ی غم پرورم یارب