امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم

 

 

بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم

گیرم بخرندم بکسی کار ندارم

گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی

من جز تو کسی در دو جهان یار ندارم

من دست تهی دارم و تو دست نوازش

تو باغ گلی من که به جز خار ندارم

در باغ جنان هم به هوای تو کنم رو

محتاج گلم کار به گلزار ندارم

من مشتری یوسف و در دست کلافی

جز رشته دل بر سر بازار ندارم

ای آنکه غمت ناز فروشد بدو عالم

دریاب که من غیر تو غمخوار ندارم

بگذار بخندند و بگیرند و ببندند

دیوانه ام و بیم زآزار ندارم

آرند همه هدیه برای تو و من نیز

جز دیده گریان و دل آزار ندارم

ای قامت خم گشته و این بار معاصی

پیش کرمت خوشتر از این بار ندارم

من «میثم» و در پیروی از میثم تمار

جز دار غم عشق شما دار ندارم