امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
چنان شدم زگناهان بی حساب خجل

 

 

چنان شدم زگناهان بی حساب خجل

که گشته ام دگر از توبه و ثواب خجل

خدا گر است که با این کتاب اعمالم

هم از خدا خجل استم هم از کتاب خجل

چنان حجاب کشیدی به کثرت گهنم

که گشته ام زتو و پرده حجاب خجل

گذشت عمر عزیز و هنوز در خوابم

که هم زعمر شدم خسته هم زخواب خجل

به گِرد سفره رحمت گرسنه سر کردم

زکام خشگ شدم در کنار آب خجل

چگونه روی به محشر کنم که وقت سئوال

هم از سکوت ملولم هم از جواب خجل

دل خزان زدۀ من بود به فصل بهار

چهم از بهار، هم از گل، هم از گلاب، خجل

خود از ترابم و از کثرت گناه شدم

هم از تراب خجل هم زبوتراب خجل

هزار شکر که در سایه کی هستم

که بوده از کرمش ماه و آفتاب خجل

خدا کند نکشد کس حساب از «میثم»

که گشته ام زگناهان بی حساب خجل