امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
چوب ستم و سر بریده

چوب ستم و سر بریده 
والله قسم نـدیده دیـده 
این لعل لبی که می‌زنی چوب 
پیغمبــر اکـرمش مکیده 
هر کس سر نی زده است سنگش 
قرآن ز دهان وی شنیده 
آهسته بزن که پای این طشت 
رنگ از رخ فاطمه پریده 
آهسته بزن که دور این سر 
سروِ قد مصطفی خمیده 
آهسته بزن که ایستادند 
یک مشت اسیر داغدیده 
آهسته بزن که سینه‌اش را 
از ضرب سنان «سنان» دریده 
هم دشمنش از جفا زده سنگ 
هم قـاتلش از قفـا بریده 
والله قسم گـریسته خـون 
تیغی که بر این گلو رسیده 
هم لب ز عطش دو چوبه خشک 
هم خون دل از دیده چکیده 
کی دیده کنار مجلس می 
قرآنِ به خاک و خون کشیده 
از زخم، سرش گرفته بوسه 
بادی که به صورتش وزیده 
«میثم» شررِ غمِ حسین است 
روحی که به پیکرت دمیده