در آغوش توام باز از تو دورم دریغا چشم دارم لیک کورم اگر از هم نگردد دیدهام باز چه سود از وسعت دریای نورم خدایا تو مرا میبینی و من تو را میبینم امّا باز کورم گنه در نزد تو در محضر تو عجب دارم چه بیباک و جسورم مرا اقرار بر جرم و خطاها تو هم اقرار کردی من غفورم چه سازم گر شود پروندهام باز چو بگذارند در دامان گورم سراپا نارم و نورم تمنّاست اسیر دیوم و مشتاق حورم برونم همچو رخسار فرشته درون گردیده پر از مار و مورم اسیر لشکر فرعون نفسم ندانستم که خود موسای طورم خداوندا دری بگشا به «میثم» که بخشی از کرم فیض حضورم