امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
در آغوش توام باز از تو دورم

 

 

در آغوش توام باز از تو دورم 
دریغا چشم دارم لیک کورم 
اگر از هم نگردد دیده‌ام باز 
چه سود از وسعت دریای نورم 
خدایا تو مرا می‌بینی و من 
تو را می‌بینم امّا باز کورم 
گنه در نزد تو در محضر تو 
عجب دارم چه بی‌باک و جسورم 
مرا اقرار بر جرم و خطاها 
تو هم اقرار کردی من غفورم 
چه سازم گر شود پرونده‌ام باز 
چو بگذارند در دامان گورم 
سراپا نارم و نورم تمنّاست 
اسیر دیوم و مشتاق حورم 

برونم همچو رخسار فرشته 
درون گردیده پر از مار و مورم 
اسیر لشکر فرعون نفسم 
ندانستم که خود موسای طورم 
خداوندا دری بگشا به «میثم» 
که بخشی از کرم فیض حضورم