امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
در خیمه نیست جان عمو آب آب آب

 

 

در خیمه نیست جان عمو آب آب آب

رفتند از عطش همه طفلان زتاب، آب

ای آفتاب هاشمیان ماه فاطمه

رنگ رخم ببین شده چون ماهتاب، آب

من صبر می کنم علی اصغر زدست رفت

تا او دوباره زنده شود کن شتاب، آب

گشتم به هر طرف که بر او آب آوردم

دیدم نبود غیر سرشک رباب، آب

گر جای خود به خواب دهد اشک کودکان

در خواب هم زنند صدا آب آب، آب

نزد فرات، العطش ما رود به چرخ

فردا چه می دهد به پیمبر جواب، آب

گر آه ما به دامن دریا رسد دمی

گردد ز خجلت لب اطفال آب آب

این مشک خشک را که تو از من گرفته ای

آهسته گوید ای پسر بوتراب، آب

نبود روا به سایۀ آل فاطمه

سوزند از عطش همه چون آفتاب، آب

گر افتدش زخیمۀ آل علی عبور

گردد زآتش دل اصغر کباب، آب

یوم الحساب گشت عیان تا که اهل نار

بستند بهر شافع یوم الحساب، آب

(میثم) دمی که تشنه جدا شد سر حسین

ای کاش می نمود جهان را خراب آب