امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدم از اهل قلم گلگون خطی خوانا به خون

 

دیدم از اهل قلم گلگون خطی خوانا به خون
حرف نادانی کشد صد پیکر دانا به خون
آنچنان کز پرتو خورشید گردد زنده صبح
عالمی را می کند آزاده ای احیا به خون
دیدۀ پر اشکم از بس فتنه رنگارنگ دید
عاقبت تبدیل شد این بیکران دریا به خون
پرتو حُسنش چراغ ره شود خورشید را
آنکه شوید پیش سنگ دشمنان سیما به خون
آنچنان کز اشک شبها شُسته گردد نامه ها
لکّه های ننگ را شُستیم آری، ما، به خون
خم نگردد قامت ما چون کمال در پیش خصم
گر نشیند بر دل ما تیر سر تا پا به خون
غرق شد دیروز اگر فرعون و یارانش به آب
می نشیند خصم ما امروز یا فردا، به خون
در صف ما جای کفر و شرک و استبداد نیست
گر کشاند خاک ما را روز و شب دنیا به خون
بی ولای دوست از رضوان نگیرم جام می
گر بیالایم در آتش لعل شکّرخا، به خون
تا بدانی این حقیقت را که مسجد سنگر است
شُست خاکش را علّی عالی اَعلا به خون
هم سیاست هم امامت هم شهادت هم نماز
بود این فریاد هر انسان که خفُت از ما به خون
سر به پیش تیغ دادن تن ندادن زیر ننگ
کرده این پاینده قانون را حسین امضا به خون
تا شود روی پلیدی ها و زشتی ها سیاه
سرخ شد در کربلا آن طلعت زیبا به خون
آسمان گفتا که پیدا شد عذابی بس عظیم
روی وجه اللّه اعظم شد چو ناپیدا به خون
برفراز نیزه ها تا ماه زهرا جلوه کرد
شد شناور در فلک خورشید عاشورا به خون
بر لب آتش نشسته کودکان با کام خشک
در کنار آب خفته تشنه لب، سقّا به خون
ساکنان آسمان مجنون بگریستند
شد شناور همچو ماهی تا مَهِ لیلا به خون
دست از حق بر مکش «میثم» که در هر گام آن
گشته بس سرها جدا، غلطیده پیکرها به خون