امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیگر دلم به سیر چمن وا نمی‌شود

 


دیگر دلم به سیر چمن وا نمی‌شود 
دیگر نشاط، هم نفس ما نمی‌شود 
حتی اگر مسیح، طبیب دلم شود 
دارد جراحتی که مداوا نمی‌شود 
موسی اگر کند گذری سوی کاظمین 
دیگر روان به وادی سینا نمی‌شود 
از زخم‌های سلسله چون یاد آورم 
زنجیر شعله از جگرم وا نمی‌شود 
یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال 
درمان زخم گردن مولا نمی‌شود 
حبس و شکنجه، قعر سیه چال و سلسله 
این احترام یـوسف زهرا نمی‌شود 
گویی که آن ستمگر حق ناشناس را 
جز با شکنجه عقده دل وا نمی‌شود 
معصومه تسلیت که نصیب تو بعد از این 
دیـگر زیـارت رخ بـابا نمی‌شـود 
مولای من کسی است که در حبس سال‌ها 
غـافل دمی ز حی تعـالی نمی‌شود 
"میثم"هر آنچه بر سر عبد خدا رود 
عبد خداست، بنـدۀ دنیـا نمی‌شود