امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دوستان اینجا گل و گلخانه را آتش زدند

 

 

دوستان اینجا گل و گلخانه را آتش زدند

باغ وحی و دامن ریحانه را آتش زدند

آتشی در بوستان اهلبیت افروختند

بلبل و شمع و گل و پروانه را آتش زدند

شعله ها افروختند و خیمه ها را سوختند

از چه دیگر دامن دُردانه را آتش زدند

گر از این غم سوخت قلب آشنا نبود عجب

این ستمکاران دل بیگانه را آتش زدند

عندلبیان در میان شعله سر گردان شدند

لاله های وحی زیر خارها پنهان شدند

نور خورشید از حرارت چون شرار نار بود

سایه بان دسته گلها بوته های خار بود

دود آتش، حملۀ دشمن، خروش اهلبیت

خاطرات فاطمه بین در و دیوار بود

کعب نی، زخم زبان، دشنام و سیلیّ عدو

در میان شعله تنها داروی بیمار بود

کودکی جان داد تنها زیر سمّ اسب ها

طفلکی را در بیابان ناله های زار بود

گوشواره تا عیان بر دشمن خونخواره شد

فاش گویم دخت ثارالله گوشش پاره شد

وای بر آنان که آل مصطفی را می زدند

در میان شعله ها ریحانه ها را می زدند

در میان دختران و خیل زنها بیشتر

عمّۀ سادات ناموس خدا را می زدند

هم میان خیمه گَه هم در کگنار قتلگه

دسته گلهای بهشت مرتضی را می زدند

گه به ضرب تازیانه گه به ضرب کعب نی

داغداران زمین کربلا را می زدند

نیلی از سیلی رخ گلهای خیر النّاس بود

چشمشان در علقمه بر یاری عبّاس بود