امشب من و تو خلوت، کردیم به تنهایی تو با من و من با تو ای بندۀ هرجایی من خالق بخشنده، تو بندۀ شرمنده من با یَمِ احسان، تو، با دیدۀ دریایی یک عمر گنه کردی، پرونده سیه کردی من آبرویَت دادم، با آن همه رسوایی تو همدم بیگانه، من با تو به هر خانه پیوسته تو را خواندم، تا باز برم آیی گم گشتۀ کوی من، باز آی به سوی من ما را ز چه گم کردی با آن همه زیبایی؟ از تو همه نالیدن، از من همه بخشیدن اشک تو و عفو من، گشتند تماشایی من یار شفیقاستم، من با تو رفیقاستم من از تو ربودم دل، در عین دلآرایی تا هم سخنم باشی، من بر تو زبان دادم تا روی مرا بینی، دادم به تو بینایی من با همگان گفتم، آرند به تو سجده من بین ملایک هم، دادم به تو آقایی یک عمر گنه کردی، یک لحظه کنم عفوت برخیز و بر آر از دل، یک نالۀ زهرایی «میثم» به کجا رفتی؟ از درگه ما رفتی؟! هر چند خطا رفتی، بـرگرد، تـو از مایی