امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای عمو نرم شد از سمّ مد جان بتن من (مرثیه)

 

 

ای عمو نرم شد از سمّ مد جان بتن من 
کاش چون یوسف کنعان، پدرم بود که قاصد


ببرد در بر او شسته بخون پیرهن من
شستشو گشته زخون قامت سروم به شهادت


دوست دارم که شود خاک بیابان کفن من
برشد کاش پیامم بجوانان مدینه


تا بدانند شده خاک بیابان وطن من
نیزه و خنجر و شمشیر و سنان نقل عروسی


بر کف دست حنا آمده خون بدن من
چه توان کرد که نتوان سخنی پیش تو گفتن


بسکه خون ریخته بر دامن خاک از دهن من
تو بیا جان عمو با من دلخسته سخن گو


زآنکه خاموش شده بر لب خونین سخن من
دل ببندد بغم و رنج و ملال و محن آری

 

هر که واقف شود از رنج و ملال و محن من

بگو ای باد صبا مادر دلسوخته‌ام را

 

که بخون رنگ شده زلف شکن درشکن من

«میثم» از شرح غمم شعله زدی بر دل هستی

 

شوری از شعر تو افتاده به هر انجمن من