امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
ای عمو! تنها امیدم در رهت ترک سر است

 

 

ای عمو! تنها امیدم در رهت ترک سر است 
مرگ درراه تو برمن از عسل شیرین تر است 
گرچه می دانی یتیمم، اذن میدانم بده 
فرض کن این سیزده ساله علیّ اکبراست 
نوجوانان یک به یک رفتند و من جا مانده ام 
بر روی داغ دلم هرلحظه داغ دیگر است 
گاه می خوانی یتیمم، گاه گویی کودکم 
هرچه هستم در وجودم، خون پاک حیدراست 
خوش ترین نقل عروسی بارش سنگ بلاست 
بهترین دامادی من، ترک جان، ترک سر است 
بهترین شاخه گلی را که کنم تقدیم تو 
صورت خونین، سر بشکسته، زخم پیکر است 
حنجر من تشنه ی آب دم شمشیرهاست 
نوش من در راه وصل یار، نیش خنجر است 
از شرار تشنگی هر چند می سوزم، عمو 
بیشتر سوز من از لب های خشک اصغر است 
تیغ کین بر گردنم زیباتر از دست عروس 
قتلگاهم خوش تر از آغوش گرم مادر است 
میثم از کرب و بلا در سینه داری آتشی 
ای عجب! هر مصرع شعر تو کوه آذر است