امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
ای بام صبح، خورشید، ای شب، سحر مبارک (ولادت)

 

 


ای بام صبح، خورشید، ای شب، سحر مبارک 
در دامن ستاره، قرص قمر مبارک 
بر گلبن ولایت یاس دگر مبارک 
طوبی ثمر مبارک، دریا گهر مبارک 
میلاد ماه آمد، خورشید راه آمد 
یوسف ز چاه آمد، میر سپاه آمد 
شمشیر آل هاشم، شیر حسین و حیدر علیهم السلام 
دریای معرفت را در کف گهر ببینید 
بعد از طلوع خورشید قرص قمر ببینید 
شیر خدا علی را، شیر دگر ببینید 
در ماه روی عباس، روی پدر ببینید 
روح فتوت است این، جان محبت است این 
دریای غیرت است این، سقای عترت است این 
دادند بوالحسن را امشب حسین دیگر 
گلبوسة ولایت، بر چشم و فرق و دستش 
ناخورده شیر، دادند، پیمانة الستش 
شد در نگاه اول، وقف حسین هستش 
از اشک شوق لبریز، شد جام چشم مستش 
از عشق رنگ و بو داشت، در مهد های‌وهو داشت 
با یار گفتگو داشت انگار آرزو داشت 
ناخورده شیر، گردد، قربانی برادر 
امّ ‌البنین گرفته، در دست ماهپاره 
ای آسمان بیفشان، در مقدمش ستاره 
آغوش یار بر او، گردیده گاهواره 
گوید هزار نکته، چشمش به یک اشاره 
من جان نثار یارم، سر روی دست دارم 
این قلب بی‌قرارم، این چشم اشکبارم 
از گاهواره روحم، در کربلا زند پر 
در هر نی وجودم، آوای نی نوایی است 
شورم همه حسینی، عشقم همه خدایی است 
جانم، تنم، وجودم، دستم، سرم، فدایی است 
عالم همه بدانند، عباس کربلایی است 
ایثار دین و دینم، زخم است زیب و زینم 
مرگ است نور عینم، من عاشق حسینم 
کو مرگ تا بگیرم، او را چو روح در بر 
دریای سرخ غیرت، روح وفاست عباس 
خون حسین یعنی، خون خداست عباس 
عشاق جان به کف را، فرمان رواست عباس 
باب الحوائج خلق، مشکل گشاست عباس 
مهر و وفاش عادت، دلداده‌اش عبادت 
از لحظة ولادت، تا لحظة شهادت 
عشق حسین در دل، شور حسین در سر 
ناخورده شیر مادر، زد ساغر بلا را 
در مهد ناز می‌دید، صحرای کربلا را 
خوشتر ز شیر نوشید، صهبای سرخ لا را 
از لحظة ولادت، بشنید این صلا را 
تو کشتة ولایی، تو عاشق بلایی 
عطشان بحر لایی، سقای کربلایی 
زیبد که بوسدت دست، شیر خدا مکرر 
تا حشر می‌درخشد، در موج بحر، نامت 
در عین خشک کامی، دریاست تشنه کامت 
حسرت برند عشاق، در حشر بر مقامت 
از اولیا درودت، از انبیا سلامت 
خون برادر تو، جوشد به پیکر تو 
از پای تا سر تو، زهراست مادر تو 
بهر شفاعت آرد، دست تو را به محشر 
ای تشنة لب تو، آب حیات، عباس 
باب المراد عباس، باب النجات، عباس 
گردیده دور قبرت، آب فرات، عباس 
خون خدات فرمود، جانم فدات، عباس 
خوی حسین خویت، روی حسین رویت 
چشم حسین سویت، میثم گدای کویت 
لطفت نمی‌گذارد، او را برانی از در