امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای به سر دست همه هست من

 

 

ای به سر دست همه هست من 
تبسّمت برده دل از دست من 
ای در دریای امید حسین 
اول و آخرین شهید حسین 
سوخته و سوخته و سوخته 
دیده به شانة پدر دوخته 
تو سند زندة کربلایی 
تو مهر پروندة کربلایی 
تو کودک شیری نه، طفل شیری 
صغیر نه، صغیر نه، کبیری 
ستارة برج سعادتی تو 
سورة کوچک شهادتی تو 
نگاه کن به چشم نیم بازت 
که فاطمه آمده پیشبازت 
بس که ز تشنگی به تاب و تبی 
اشک نداری که کنی تر لبی 
تشنه تر از تشنه لبان گوش کن 
آب ز پیکان بلا نوش کن 
می برمت تا که فدایت کنم 
باش که تقدیم خدایت کنم 
چشم گشا کودک مدهوش من 
قتلگه توست در آغوش من 
سینه سپر باش که حظی کنی 
خنده بزن چند تلظی کنی 
تلظی ات قلب مرا آب کرد 
رباب را ز گریه بی تاب کرد 
خنده بزن روز شهادت توست 
شهادت تو نه، ولادت توست 
خون تو عمر جاودان من است 
آب تو اشک شیعیان من است 
روی به قتلگاه کن اصغرم 
حرمله را نگاه کن اصغرم 
روز بزرگ امتحان آمده 
حرمله با تیر و کمان آمده 
آه خدایا جگرم پاره شد 
حنجر خشک پسرم پاره شد 
تیر که بر حنجر خشکت نشست 
راه نفس را به گلوی تو بست 
حرمله حلق پسرم را شکافت 
حلق پسر نه، جگرم را شکافت 
تیر برون کشیدم از حنجرت 
گشت جدا بر سر دستم سرت 
غنچة پرپر شده دیده کسی؟ 
کودک بی سر شده دیده کسی؟ 
چشم کسی دیده که روی پدر 
سرخ شود ز خون حلق پسر؟ 
خون تو از گلو به عرش خیزد 
نمی گذارم به زمین بریزد 
زخم گلوی تو کند دوست دوست 
خون تو بی واسطه تقدیم اوست 
خدای من قسم به جان رسول 
فدایی حسین را کن قبول 
دسته گل آخر من همین بود 
تمامی لشکر من همین بود 
در دل من شراره های غم است 
که سوز آن در جگر "میثم" است