امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای به تو از خالق داور سلام

 

 

ای به تو از خالق داور سلام

از لب جانبخش پیمبر سلام


ای پدر عالم هستی همه

نجل علی یوسف دو فاطمه


شمس و قمر را به نسب اختری

نسل امام از پدر و مادری


اختر تابنده دانش تویی

بلکه شکافنده دانش توئی


عالم علم احد قادری

باقری و باقری باقری


دانش کل نکته‌ای از مکتبت

علم لدنّی سخنی بر لبت


مدح تو از قول خدا از نی است

خلق تو آینه خلق نبی است


مام تو ریحانة نجل بتول

جابرت آورده سلام از رسول


اختر تابنده ماه رجب

مهر فروزنده ماه رجب


شهر رجب را تو بهین کوکبی

ماه فروزان نخستین شبی


جابر جعفی که ز دانش یمی است

بر لبش از چشمه علمت نمی است


علم، نهالی ز گلستان تو

پیر خرد طفل دبستان تو


هر نفست باغ گلی از کمال

هر سخنت پاسخ صدها سؤال
مهر رخت‌ای بعلی نور عین

بوسه گه یوسف زهرا حسین


گاه، کشاورزی و بیلت بدوش

گاه، ملک را سخنت دُرّ گوش


مام تو را گفت عدو ناسزا

از چه تو گفتیش ز رأفت دعا


با همه فضل و شرف و علم تو

دشمن تو شد خجل از حلم تو


عالم نصرانی با آن کمال

دید تو را و ز سخن گشت لال


تو لب خود بسته، نشسته خموش

او شده سر تا بقدم چشم و گوش


هست هنوز از سخنت مشگ بیز

قصّه زیبای عُزَیز و عزیز


روز اسیریت به بزم یزید

آنکه بر او باد عذاب شدید


بود چو اولاد پیمبر اسیر

بی‌کس و بی‌یاور بی‌دستگیر


خواست یزید از همه یاران جواب

تا چه کند با حرم بوتراب


یکسره گفتند: که با تیغ تیز

خون شریف همگان را بریز


سن تو می‌بود دو سال و دو ماه

بانگ زدی سخت بر آن رو سیاه


کای ز خداوند و پیمبر جدا

موسی و هارون، دو سفیر خدا


جانب فرعون چو بشتافتند،

بر سر تخت سمتش یافتند،


هر دو گشودند به توحید لب

روز بر آن تیره درون گشت شب


گفت به حضّار که بر این دو تن

رأی شما چیست در این انجمن؟


یکسره گفتند بدو حاضران

دعوت کن از همة ساحران


این دو اگر بار رسالت برند

معجزه بر سِحر دلیل آورند


لشگر فرعون چنین رأی داد

قوم بر کشتن ما لب گشاد


لشگر او با همه کفر و ضلال

طینتشان بود همه از حلال


قوم تو چون خشم رسول خداست

در طلب ریختن خون ماست


رأی به خونریزی ما داده‌اند

شبهه ندارد که، زنازاده‌اند


کودک و اینگونه کلام آتشین

ای کلماتت همه جا دلنشین


ای به فدایت پدر و مادرم
مدح تو در دُرج دهان گوهرم


«میثمم» و عبد مطیع تواَم
عاشق دیدار بقیع تواَم