امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای داده خونِ حنجر تو آبرو به من

 

 

ای داده خونِ حنجر تو آبرو به من 
گردیده با تبسم خود رو به رو به من 
با آن که گریه کردی و آبی ندادمت 
دادی به خنده آب ز خون گلو به من 
تا بشنوم صدای تو یک بار العطش 
مثل برادرت علی اکبر بگو به من 
شستم ز خون پاک تو رخسار خویش را 
دادی ز حلق تشنه ات آب وضو به من 
از بس که بود ذبح تو در دست من عظیم 
آمد ندای تسلیت از ذات هو به من 
تیر سه شعبه را که کشیدم ز حنجرت 
می گفت وصف حال تو را مو به مو به من 
نفرین به حرمله، به خدا می خورم قسم 
بیش از سپاه کوفه ستم کرد او به من 
این غنچه ای که تیر جفا کرده پرپرش 
تازه گرفته بود در این دشت خو به من 
با آن که رنگ و بوی خدایی بود مرا 
بخشید خون حنجر تو رنگ و بو به من 
چشمی فکن به "میثم" بی آبرو حسین 
تنها دهد نگاه شما آبرو به من