امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای هدیه برای دوست آورده سر خود را

 

 

ای هدیه برای دوست آورده سر خود را

تقدیم خدا کرده خون جگر خود را

هم سجده به پیش تیر آورده به خاک دوست

هم آب وضو کرده خون پسر خود را

سر تا به قدم جان را بر تیغ سپر کرده

افکنده به پیش خصم تیغ و سپر خود را

تو مهر سپهر دل دردا که چهل منزل

بر نوک سنان دیدی هفده قمر خود را

تاریخ بسی دیدم عاشق چو نشنیدم

بر دادن سر بندد بار سفر خود را

بودی زعطش بی تاب در پاسخ حرف آب

تقدیم پسر کردی اشک بصر خود را

با آن که جوانت را در قلزم خون دیدی

بردی سوی قربانگه طفل دگر خود را

کی مثل تو از دشمن مهلت طلبد یک شب

تا باز برافشاند سوز سحر خود را

کی مثل تو در مقتل تقدیم خدا کرده

هم خون دل خود را هم خون سر خود را

از نالۀ ما بشنو فریاد نهان خویش

در سینۀ ما بنگر سوز شرر خود را

از شور تو در عالم شور دگر فتاده

با سوز تو آتش ز د(میثم) اثر خود را