امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای مادر صبر و دختر زهرا (مدح)

 


حضرت زینب 

ای مادر صبر و دختر زهرا
مرآت ز پای تا سر زهرا
در عز و وقار حیدرِ حیدر
در قدر و جلال کوثر زهرا
از دورۀ چار سالگی بودی 
یار علی و پیمبر زهرا
زهرا همه بود مصطفی پرور
تو دخت حسین‌پرور زهرا
تو بهر علی مرتضی بودی 
مانند خدیجه، دختر زهرا !
رخسار تو در برابر مادر 
چون آینه در برابر زهرا
ماه رخ توست مشعل حیدر
سرو قد توست محشر زهرا

تـو زینت امـی و ابـی زینب
در بین دو ماه، کوکبی زینب
ای چشم محمّد و علی سویت
قرآن حسین مصحف رویت
این نیست عجب که خلق را بخشند
در روز جزا به تاری از مویت
دین دست نهاده بر سر شانه
صبر آمده متکی به پهلویت
مغبونم اگر تمام عالم را
گیرم به غباری از سر کویت
من کیستم ای حقیقت زهرا
تا دم زنم از خصائل و خویت
زیبد که سر حسین در هر گام
گردد سر نیزه‌ها ثناگویت
با آنکه خمیده قامتت از غم
یک دم نفتاد خم به ابرویت

هم رشتۀ خصم را گسستی تو 
هم پشـت یزید را شکستی تو
تو حیدر حیدری خدا داند
زهرای مکرری خدا داند
هم عمۀ نُه امام معصومی
هم کوثر کوثری خدا داند
بعد از زهرا که او، تویی- تو، او
از کل زنان سری خدا داند
هنگام حمایت از امام خود
هم سنگر مادری خدا داند
اوصاف تو کار مادرت زهراست
از مدح فراتری خدا داند
در قدر و جلال عصمت و پاکی
زهرای مطهری خدا داند
بر روی دو دست مادرت زهرا
قرآن پیمبری خدا داند
با کوه مصائبت چهل منزل
همگام برادری خدا داند

وحی نبوی: کلام زیبایت
اعجاز علی: زبان‌ گویایت
ای بر دو ذبیح کربلا، هاجر 
بر هشت شهیدِ راه حق، خواهر
مانند حسین در شب میلاد
بهر تو گریست چشم پیغمبر
بر پای تو چشم هیجده خورشید
افشانده ز نوک نیزه‌ها اختر
یکروزه به دشت کربلا دیدی 
هفتاد و دو لاله از تو شد پرپر 
آرایش باغ حسنت از قرآن
پیدایش عضوعضوت از کوثر
جز مادرت‌ای حقیقت زهرا
از چار زن بهشت هم برتر 
از شیرخدا رواست اینسان شیر
وز فاطمه باید این چنین دختر

حق بر تو و «یارب» تو می‌نازد
بــر نافلــۀ شـب تــو می‌نازد
در گلشن نینوا بهاری تو 
بر خون شهید اعتباری تو
زهراست قرار سینۀ احمد
در سینه فاطمه قراری تو
هنگام نماز یک نبی معراج
هنگام خطابه ذوالفقاری تو 
پیوسته طواف در چهل منزل
اطراف سر حسین داری تو 
والله قسم به مادرت زهرا
بر کل ائمه افتخاری تو 
جد و اب و مادر و برادر را
مرآت کمال هر چهاری تو 
عباس زمام ناقه‌ات گیرد
وقتی به بهشت رو بیاری تو

لطـف و کـرم و عنـایتی باید
شاید «میثم» به همرهت آید