امروز سه شنبه ، ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
ای مرا آشفته کرده حال تو

 

 

ای مرا آشفته کرده حال تو 
دیده و جان و دلم دنبال تو 
عزم وصل حق تعالی کرده ای 
ترک جان یا ترک بابا کرده ای 
روح من با این شتاب از تن مرو 
ای تمام عمر من بی من مرو 
کم زهجر خویش قلبم چاک کن 
باز گرد از دیده اشکم پاک کن 
راه غم بر قلب تنگم باز شد 
غربتم با رفتنت آغاز شد 
ای دل صد پاره ام پیراهنت 
اشک ثار الله وقف دامنت 
می روی این قوم سنگت می زنند 
گرگ های کوفه چنگت می زنند 
صبر کن بابا تماشایت کنم 
سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم 
بعدِ عمری حاصل من داغ توست 
جان بابا قاتل من داغ توست 
عهد من با دوست عهدی محکم است 
هر چه بینم داغ در این ره کم است 
عهد بستم تا که قربانت کنم 
غرق خون تقدیم جانانت کنم 
عهد بستم تا که درراه خدا 
عضوعضوت را کنند از هم جدا 
زخم تو مشکل گشایی می کند 
مرگ از تو دلربایی می کند 
من خلیل الله، تو اسماعیل من 
داغ تو تسبیح من تهلیل من 
جسم مجروحت گلستان من است 
فرق خونین تو قرآن من است 
خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست 
آبروی من دهان خشک توست 
زخم ما را خنده بر شمشیر هاست 
چشم ما چشم انتظار تیرهاست 
گرچه خشک ازتشنگی لب های توست 
رو که جدم مصطفی سقای توست 
ما به راه دوست هستی باختیم 
بعد از آن در قلب دشمن تاختیم