امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
ای پیام آوران به پا خیزید

 

 

ای پیام آوران به پا خیزید

بار دیگر همه بر انگیزید

به قدم های سیّد الشهّدا

لاله از پاره های دل ریزید

به گل روی او سلام کنید

به سر زلف او در آویزید

آفتاب هدا مبارک باد

عید خون خدا مبارک باد

ای ملایک همه قیام کنید

این حسین است احترام کنید

از محمّد (ص) گرفته اذن دخول

دور گهواره ازدحام کنید

همه دست ادب بع سینه نهید

همه بر حضرتش سلام کنید

جان خود پیشکش به فرش برید

بلکه قنداقه اش به عرش برید

جلوۀ ابتداست این مولود

به ملک مقتداست این مولود

هم بود کشتی نجات همه

هم چراغ هداست این مولود

خونبهایش خدای عزّوجل

بلکه خون خداست این مولود

پیک حق گاهواره جنبانش

پدر و مادرم به قربانش

لیلة قدر، کوکب آورده

قرص خورشید در شب آورده

مادر پاکبازی و تهذیب

پاکبازی مهذّب آورده

آسمان ستاره های خدا

ماه تسبیح بر لب آورده

خونش آب وضوی اسلام است

ضامن آبروی اسلام است

دین تولاّی سیّدالشهّد است

حق تجلاّی سیّدالشهّد است

شمع جمع چهارده معصوم

مهر سیمای سیّدالشهّد است

آیۀ ذوالجلال و الاکرام

روی زیبای سیّدالشهّد است

سخن از لیلۀ ولادت اوست

اصل میلاد او شهادت اوست

عاشقان را امیر کیست؟ حسین

خلق را دستگیر کیست؟ حسین

من سراج المنیر می خواهم

این سراج المنیر کیست؟ حسین

آنکه شد پیشتر ز خلقت دل

دل به عشقش اسیر کیست؟ حسین

همه جا با دلم بود همراه

قَبُرهُ فی قلوب مَن والاه

کیست این؟ کشتی نجات من است

حجّ من صوم من صلوة من است

عشق من روح من ولایت من

نوح من خضر من حیات من است

پیش عفوش سبکتر از کاهی

کوه سنگین سیّآت من است

به تولاّی او دمم دادند

عزّت هر دو عالمم دادند

سالکان دستبوس و پا بستش

عارفان جرعه نوش و سر مستش

هستی او ز هستی احمد

هستی احمد است از هستش

جز خدایی، قسم به ذات خدا

همۀ کارهاست در دستش

از کتاب اللّهت گر آگاهی است

این مقام خلیفة اللّهی است

اینکه در هر دلی اقامت اوست

به کرامت قسم کرامت اوست

اقتدار نبوّت و توحید

هر دو در سایۀ امامت اوست

به قیامت چه کار دارم من

لحظه هایم همه قیامت اوست

جنّت و هر چه هست در کویش

همه قربان تارِ یک مویش

ای حسین ای تمام آیینم

آبرویم طریقتم دینم

جنّت لاله های امیّدم

همۀ لحظه های شیرینم

کلّ دنیا تمام آخرتم

عزّت و افتخار و تمکینم

رو سیاهم، بدم، گنه کارم

به همه گفته ام تو را دارم

آرزوی منی حسین حسین

آبروی منی حسین حسین

چه بگویم چه لب فرو بندم

گفتگوی منی حسین حسین

فکر من، ذکر من، عبادت من

های و هوی منی حسین حسین

تو از اوّل دل مرا بردی

همۀ حاصل مرا بردی

ای امید به خون نشستۀ من

نظری کن به حال خستۀ من

تیرگی از دلم به نور بشوی

روشنی ده به چشم بستۀ من

تا صدایت رسد به هر نسلی

از درون دل شکستۀ من

آشنا با غم شمایم من

« میثمم » میثم شمایم من