امروز سه شنبه ، ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای سرو خفته در چمن عبّاس من عبّاس من

 

 

ای سرو خفته در چمن عبّاس من عبّاس من

ای کشتۀ صد پاره تن عبّاس من عبّاس من

من آمدم در علقمه با مادر خود فاطمه

چشمی گشا حرفی بزن عبّاس من عبّاس من

گشته فزون زخم تنت از حلقه های جوشنت

چیزی نمانده زین بدن عبّاس من عبّاس من

بعد از تو سقّای حرم گرید دو چشم دخترم

گرید چو شمع انجمن عبّاس من عبّاس من

از تشنه کامی در حرم لب های خشک اصغرم

گردیده با تو هم سخن عبّاس من عبّاس من

ای ساقی لب تشنه گان با بودن آب روان

داری چرا خون در دهن عبّاس من عبّاس من

داغت به دل آتش زند هجر تو از پا افکند

امّ البنین را در وطن عبّاس من عبّاس من

از زخم تیر و خنجرت اندام از گل بهترت

گشته یکی چون پیرهن عبّاس من عبّاس من

شد با عمود آهنین غسل تو از خون جبین

خاک بیابانت کفن عبّاس من عبّاس من

رو جانب صحرا کنم دست تو را پیدا کنم

بویم چو برگ نسترن عبّاس من عبّاس من

از دادن شرح غمت با سوز و شور «میثمت»

عالم شده بیت الحزن عبّاس من عبّاس من