امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای تن و جانت سپر هر بلا

 

 

ای تن و جانت سپر هر بلا 
کوفة تو قطعه ای از کربلا 
یک تنه خود بر سپهی غالبی 
نجل عقیل بن ابیطالبی 
ای ز تمام شهدا پیش تر 
وصف تو از بینش ما بیش تر 
پیش تر از لیلة میلاد تو 
بوده رسول دو سرا، یاد تو 
واقف اسرار خدای جلیل 
وصف تو را گفته برای عقیل 
روح خدایی تو از کودکی 
شد به حسین بن علی متکی 
بر پسر فاطمه دل باختی 
با غم او سوختی و ساختی 
ذکر خدا شمع شب تار تو 
بوسة دیوار به رخسار تو 
غربت تو بار غم کوچه ها 
کعبة تو پیچ و خم کوچه ها 
بود صدای قدمت یا حسین 
زمزمة دم به دمت یا حسین 
آه تو در سینة دیوار بود 
اشک تو وقف قدم یار بود 
کوفه چه بی عار و چه بی درد بود 
بین همه پیرزنی، مرد بود 
زنی که مردانگی آغاز کرد 
بر تو، درِ خانة خود باز کرد 
بخت به وی کرد خطاب این چنین: 
طوعه به مردانگی ات آفرین! 
وجه خدا شمع شبستان توست 
جان حسین است که مهمان توست 
ذبیحی از نسل خلیل است این 
پارة پیکر عقیل است این 
اشک شده مونس تنهایی اش 
خون چکد از دیدة دریایی اش 
زمزمه دارد دل شب با حسین 
گشته طپش های دلش یا حسین 
نالة او شعلة تاب و تب است 
در جگرش خون سر زینب است 
دیده به مکه دل شب دوخته 
سوخته و سوخته و سوخته 
کای علی و فاطمه را نور عین 
کوفه میا، کوفه میا، یا حسین 
کوفه محل همه نیرنگ هاست 
دسته گل سنگ دلان سنگ هاست 
حرمله با تیر کشد انتظار 
تیر کجا و گلوی شیرخوار 
تیر کجا و دل افروخته 
تیر کجا و گلوی سوخته 
ای به شرف فوق خلیل خدا 
ای به منایت سر و جانم فدا 
دعا کن ای روح دعا از کرم 
تا به قدم های تو افتد سرم 

 

نجل عقیل (قسمت دوم)

 

 

 

رو به سوی قبله ز بالای بام 
یوسف زهرا به تو گویم سلام 
سلامی از لبی که پاره شده 
گرم سخن با تو هماره شده 
سلامی از فرق به خون نشسته 
سلامی از زائر دست بسته 
سلامی از سینة افروخته 
سلامی از تشنه لبی سوخته 
سلامی از یک بدن چاک چاک 
که اهل کوفه می کشندش به خاک 
سلام زائری که سنگش زدند 
بر جگر سوخته چنگش زدند 
سلام بر باغ گل یاس تو 
سلام بر زینب و عباس تو 
سلام بر شعلة تاب وتبت 
سلام بر سکینه و زینبت 
باز شو و ترک سفر کن حسین 
جان من از کوفه حذر کن حسین 
کوفه بود مرکز بی دردها 
کوفه بود محیط نامردها 
رفته دگر پرده ز چشمم کنار 
می نگرم با نگهی اشکبار 
می نگرم با جگری چاک چاک 
دست علمدار تو را روی خاک 
این سفر آتش تاب و تب است 
این سفر اسیری زینب است 
این سفر داغ جوان دیدن است 
لاله به تاراج خزان دیدن است 
این سفر سیلی و کعب نی است 
چوب جفا و لب و بزم می است 
خصم نهد داغ به داغ دلت 
لیک شود داغ علی قاتلت 
ای علی و فاطمه را نور عین 
کوفه میا کوفه میا یا حسین 

 

 

نجل عقیل (قسمت سوم)

 

 

طوعه به گرد قصر در جستجوست 
شعله به دل، اشک به رخسار اوست 
ناله کند از دل سوزان خویش 
در طلب دیدن مهمان خویش 
طوعه به هر کوچه روان گشته ای 
در پی آن جان جهان گشته ای 
در پی گم گشتة خود می دوی 
کوچه به کوچه به کجا می روی 
گریه بر آن پیکر صد چاک کن 
آن تن پاره پاره را خاک کن 
این گل پرپر شده از آن توست 
این بدن بی سر مهمان توست 
بر جگر سوخته چنگش زدند 
کوچه به کوچه همه سنگش زدند 
مصحف افتاده به خون پیکرش 
جلوه کنان بر سر نیزه، سرش 
سوخته و سوخته و سوخته 
دیده به سوی دو پسر دوخته 
سر به سر نی، نگهش در حجاز 
با پسر فاطمه گرم نیاز 
کای به فدای تو دو فرزند من 
زخم تو بر تن گل لبخند من 
از سر من خاک قدم های تو 
بر جگرم شعلة غم های تو 
بر سر نی دور تو گردد سرم 
تا تو نهی پای به چشم ترم 
نالة من در جگر "میثم" است 
با تو دل سوخته ام همدم است