امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای از تلظّی‌های تو در چشم من دریا خجل

 

 

 

ای از تلظّی‌های تو در چشم من دریا خجل

 

مادر خجل، خواهر خجل، دریا خجل، سقا خجل

 

در خون، خدا را دیده‌ای جان دادی و خندیده‌ای

 

تا دامن محشر بود از خنده‌ات بابا خجل

 

از حنجر خشکیده‌ات خون خورده تیر حرمله

 

پیکان ز اشک چشم من، من گشتم از زهرا خجل

 

در آتش تاب و تبت دیدم به دست زینبت

 

هم از تو هم از عمه شد خورشید عاشورا خجل

 

خشکیده‌لب بردم تو را لب‌تشنه آوردم تو را

 

هم از تو هم از مادرت گشتم در این صحرا خجل

 

از خون زخم حنجرت آمد شهادت سرفراز

 

از اشک چشم مادرت شد زینب کبری خجل

 

دعویِّ دین و کشتن شش‌ماهه آن هم تشنه‌لب

 

اینجا مسلمان می‌شود از گبر و از ترسا خجل

 

با این عذار لاله‌گون، با این جمال غرقه خون

 

جا دارد ار یوسف شود، زین صورت زیبا، خجل

 

ای غنچۀ پرپر شده، ای هدیه بر داور شده!

 

پیش گل لبخند تو، از باغبان، گل‌ها خجل

 

باب‌النّجات عالمی، خون خدا را همدمی

 

شرمنده عالم از تو شد، «میثم» نشد تنها خجل