امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
فراقت تشنه ی او بود و تشنه جان می داد

 

فرات تشنه ی او بود و تشنه جان می داد 
نخورده آب به خون عمر جاودان می داد 
گشوده دست قبولی خدای عز و جل 
حسین هستی خود را به ارمغان می داد 
عجب نبود اگر در بهای هستی وی 
خدا خدایی خود را به رایگان می داد 
خدا به مسلخ عشق از خلیل خواست جوان 
حسین داوطلب گشته خور جوان می داد 
وضوی خون جبین را نکرده بود تمام 
که خون پاک دلش را آسمان می داد 
سلاج و جامه شده غارت و کرامت بین 
که باز خاتم خود را به ساربان می داد 
زلال آب به سقا که هجر غیرت بود 
گلوی کودک شش ماهه را نشان می داد 
به چرتم دو لبی را که مصطفی بوسید 
چگونه بوسه بر آن چوب خیزران می داد 
گلوی تشنه و دریای خون و سجده ی شکر 
حسین بود که این گونه امتحان می داد 
اگر ز بام فلک قتلگاه را می دید 
هزار مرتبه باید مسیح جان می داد 
سر بریده، به بالای نی چون قرآن خواند 
صدای زنده ی او عرش را تکان می داد