امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
گمان مدار برادر! که سد راه تو هستم

 

 

 

 

گمان مدار برادر! که سد راه تو هستم

 

تو شهریار جهانی و من سپاه تو هستم

 

به جان مادرمان تا که جان بود به تن من

 

شریک درد و غم و سوز و اشک و آه تو هستم

 

برو عزیز دلم! خاطرت مباد پریشان

 

که من پیمبر گودال قتلگاه تو هستم

 

به پیش کعب نی و سنگ و تازیانۀ دشمن

 

قدم‌قدم سپر طفل بی‌گناه تو هستم

 

کرم کن از سر نی؛ گاه‌گاه یک نگهم کن

 

که من اسیر تو و کشتۀ نگاه تو هستم

 

خدا گواست که آنی جدا نمی‌شوم از تو

 

ز هرطرف گذری، من کنار راه تو هستم

 

نه شام و کوفه؛ جهان است سنگر سخن من

 

منادی تو، طرفدار تو، گواه تو هستم

 

نهم چو پای به بیدادگاه شام، برادر

 

مبلّغ تو، وکیل تو، دادخواه تو هستم

 

مقدر است که رویم شود کبود در این ره

 

تو آفتاب خدا من گرفته‌ماه تو هستم

 

شرارۀ دل ما سرکشد ز سینۀ «میثم»

 

به حشر، شافع این عبد روسیاه تو هستم