امروز پنج شنبه ، ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
گفت با کرب و بلا کعبه من از تو برترم(مناظره کعبه و کربلا)

 

 

گفت با کرب و بلا کعبه من از تو برترم

تو بیابانیّ و من بیت خدای اکبرم

کربلا در پاسخش گفتا اگر تو خانه ای

من همه خون خدا می جوشد از بام و درم

کعبه گفتا مرد و زن بر گرد من آرد طواف

من مَطاف مسلمین از کِهتر و از مِهترم

کربلا گفتا چه گویی هر شب آدینه من

میزبان انبیا از اوّلین تا آخرم

کعبه گفتا انبیا بر گرد من گردیده اند

تو کجا و من کجا تو دیگری من دیگرم

کربلا گفتا که روح انبیا را کعبه ای است

آن منم، زیرا مزار زاده ی پیغمبرم

کعبه گفتا مرتضی در من به دنیا آمده

این شرافت بس، که من خود زادگاه حیدرم

کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو

من حسینش را گرفتم تا قیامت در برم

کعبه گفتا من صفا و مروه دارم در کنار

وصف اسماعیل باشد خاطرات هاجرم

کربلا گفتا این منم در خیمه گاه و قتلگاه

سعیِ هفتاد و دو ثارالله را یاد آورم

کعبه گفتا چاه زمزم را کنار من ببین

سالها و قرن ها جوشد زدامان کوثرم

کربلا گفتا که زمزم را چه با خون حسین

زمزم تو آب و من خون خدا را ساغرم

کعبه گفتا بوده دَحوُ الارض در دامان من

من همانا بر تمامِ آفرینش محورم

ناگهان از حقّ ندا آمد، حرم خاموش باش

تو کجا و کربلا هر چند هستی محترم

هستی تو خلقت تو از طفیل کربلاست

چند می گویی که من از کربلا بالاترم

کربلا دارد به کلّ آفرینش افتخار

کربلا گوید که من عرش خدا را زیورم

من مزار پاک هفتاد و دو ثاراللّهیم

من هم آغوش ابوالفضل و علیِّ اکبرم

مضجع العشّاق فرموده علی نام مرا

شاهدم این دامن سرخ شهادت پرورم

اشگ زهرا ریخته در دامن گلزار من

عِطر جنّت می دمد از لاله های پرپرم

ذره ای از خاک من، درد خلایق را دواست

خون ثارالله می جوشد زهر نخل ترم

اینکه می بوسند با هم انبیا و اولیا

دست عبّاس است کافتاده به خاک معبرم

گر چه در قلبم فرات و دجله مس جوشد مدام

آب آب تشنه گان افکنده بر جان آذرم

در بغل دارم فرات و تا قیامت شرمگین

از رباب و حنجر خشک علیِّ اصغرم

نخل «میثم» نخله ای باشد زنخلستان من

بیت بیت آتشین آن بود برگ و برم

تو بیابانیّ و من بیت خدای اکبرم

کربلا در پاسخش گفتا اگر تو خانه ای

من همه خون خدا می جوشد از بام و درم

کعبه گفتا مرد و زن بر گرد من آرد طواف

من مَطاف مسلمین از کِهتر و از مِهترم

کربلا گفتا چه گویی هر شب آدینه من

میزبان انبیا از اوّلین تا آخرم

کعبه گفتا انبیا بر گرد من گردیده اند

تو کجا و من کجا تو دیگری من دیگرم

کربلا گفتا که روح انبیا را کعبه ای است

آن منم، زیرا مزار زاده ی پیغمبرم

کعبه گفتا مرتضی در من به دنیا آمده

این شرافت بس، که من خود زادگاه حیدرم

کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو

من حسینش را گرفتم تا قیامت در برم

کعبه گفتا من صفا و مروه دارم در کنار

وصف اسماعیل باشد خاطرات هاجرم

کربلا گفتا این منم در خیمه گاه و قتلگاه

سعیِ هفتاد و دو ثارالله را یاد آورم

کعبه گفتا چاه زمزم را کنار من ببین

سالها و قرن ها جوشد زدامان کوثرم

کربلا گفتا که زمزم را چه با خون حسین

زمزم تو آب و من خون خدا را ساغرم

کعبه گفتا بوده دَحوُ الارض در دامان من

من همانا بر تمامِ آفرینش محورم

ناگهان از حقّ ندا آمد، حرم خاموش باش

تو کجا و کربلا هر چند هستی محترم

هستی تو خلقت تو از طفیل کربلاست

چند می گویی که من از کربلا بالاترم

کربلا دارد به کلّ آفرینش افتخار

کربلا گوید که من عرش خدا را زیورم

من مزار پاک هفتاد و دو ثاراللّهیم

من هم آغوش ابوالفضل و علیِّ اکبرم

مضجع العشّاق فرموده علی نام مرا

شاهدم این دامن سرخ شهادت پرورم

اشگ زهرا ریخته در دامن گلزار من

عِطر جنّت می دمد از لاله های پرپرم

ذره ای از خاک من، درد خلایق را دواست

خون ثارالله می جوشد زهر نخل ترم

اینکه می بوسند با هم انبیا و اولیا

دست عبّاس است کافتاده به خاک معبرم

گر چه در قلبم فرات و دجله مس جوشد مدام

آب آب تشنه گان افکنده بر جان آذرم

در بغل دارم فرات و تا قیامت شرمگین

از رباب و حنجر خشک علیِّ اصغرم

نخل «میثم» نخله ای باشد زنخلستان من

بیت بیت آتشین آن بود برگ و برم