امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
همه جا تیرگی از دود سیاه غم بود

 

 

همه جا تیرگی از دود سیاه غم بود

آسمان سوخته، اوضاع در هم بود

سینه ها را شرر ناله به جای دم بود

اشک بر دیده و خون بر جگر عالم بود

سخن از ولولۀ محشر کبری میرفت

دود بالا ز در خانۀ زهرا می رفت

کاش جبریل امین زآتش دل پر می سوخت

همه دیدند که از بیت خدا در می سوخت

پشت در سینۀ صدیقۀ اطهر می سوخت

سینۀ فاطمه و قلب پیمبر می سوخت

هیچ دانی که چه با حاصل پیغمبر شد

باغ آتش زده را غنچه و گل پرپر شد

جنّت وحی کجا و شرر نار کجا

محفل دوست کجا خصم ستمکار کجا

تن رنجور کجا و و شرر نار کجا

سینۀ عصمت حق صدمۀ مسمار کجا

از جگر نالۀ ام الحسن آمد بیرون

نه، بگو جان علی از بدن آمد بیرون

من نگویم که علی اشک، به رخ چون می ریخت

آه پنهانی او شعله به گردون می ریخت

پاره های دلش از حنجره بیرون می ریخت

عوض اشک چشم زچشم تر او خون می ریخت

من ندانم که چه آمد به سر بانویم