امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
هنوز آب و گلم را خدا نساخته بود

 

 

هنوز آب و گلم را خدا نساخته بود

که آتش تو وجود مرا گداخته بود

کسی که ملک جهان را گرفت بازنده است

برنده اوست که هستی به عشق باخته بود

برآ زگرد ره ای تک سوار نور بتاب

که بی تو لشگر ظلمت به شهر تاخته بود

هنوز شمع سرا پرده عدم بودیم

که عشق در دل ما راز ناشناخته بود

در آن زمان که زمانی نبود دست خدا

درون سینه ما بر تو خانه ساخته بود

به شادی دو جهان نیاز نیست که نیست

دلم زروز ازل با غم تو ساخته بود

به ساز عشق تو «میثم» سرود هر چه سرود

اگر چه چرخ بر او سازها نواخته بود