حرم بی صاحب و صاحب حرم گردیده صحرایی بریز ای کعبه تا صبح قیامت، اشک تنهایی امیر کاروان دل شده آواره در صحرا کند دنبال او صد کاروان دل راهپیمایی خلایق دور کعبه جمع و جمعی از بنی هاشم به صحراها شدند آواره با گلهای زهرایی رخ ماه بنی هاشم گل روی علی اکبر بود منزل به منزل دور محملها تماشایی پراکندند آل الله را از مکه، میبینم که نوک نیزها دارند فردا گرد همآیی به سنگ زشت خویان از کنار کعبه میبینم که از خون جبین گلگون شود رخسار زیبایی بریز ای اشک بهر باغبان وحی از دیده که پرپر میشود گلهای او پیش از شکوفایی نه طفلی تشنه جان داده، نه آبی منع گردیده چه رخ داده که از خون چشم سقا گشته دریایی؟ به سوی کربلا منزل به منزل میرود زینب که در گودال خون بخشد امامش را شکیبایی به صحرای بلا پر میزند روح علی اصغر که در گهوارۀ خون بهر او گویند لالایی ز بام کعبه زیر تابش خورشید میبینم که میگیرد عطش از چشم عینالله بینایی بسوز ای دل که میبینم سر فرزند زهرا را کند بر نوک نی هر دلربایی هم دلآرایی نشاید شرح این غم را نوشت و گفت ای«میثم»
قلم را نیست یـارایی، زبـان را نیست گویـایی