امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادرجان

 


دروازۀ کوفه

 

 

هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادرجان

 

بتاب از نوک نی بر محمل خواهر! برادرجان

 

جمال بی‌مثال کبریا! وجه‌الله اعظم

 

چرا بستی نقاب از خون و خاکستر؟ برادرجان

 

فراموشم نکردی ای تنت افتاده در صحرا

 

به استقبال خواهر آمدی با سر، برادرجان

 

به جبران عنایات امیرالمؤمنین، کوفه

 

تصدّق می‌دهد بر آل پیغمبر، برادرجان

 

به روی داغ‌هایم تا نبینی داغ دیگر را

 

تکلم کن؛ به اشک دخترت بنگر برادرجان

 

تو میگردی به دور محمل خواهر؛ یقین دارم

 

که می‌گردد در اطراف سرت مادر برادرجان

 

اگر بالای نی یاد رسول‌الله افتادی

 

نگه کن بر گل روی علی‌اکبر، برادرجان

 

تمام داستان کربلا را مادرم گفته

 

نمی‌کردم سرت را روی نی باور برادرجان

 

تو با قدقامت خود بر فراز نی قیامت کن

 

من از تفسیر قرآنت کنم محشر برادرجان

 

زبان من کند در پهن‌دشت کوفه اعجازی

 

که دست و تیغ حیدر کرد در خیبر، برادرجان

 

کنار نیزه‌ات بر قلب «میثم» آتشی ریزم

 

که عالم را بسوزاند در این آذر، برادرجان