هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر شراره ی دل زهرا، صدای وا ولداست سرشک دیده ی زهرا، روان زقلب افق قدخمیده ی زینب، هلال ماه عزاست قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد که در تو زخم علمدار کربلا پیداست بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان در این طلیعه ی خون اشک دیده ی سقاست بگو به لاله نروید که چند روز دگر ورق ورق به روی خاک، لاله ی لیلاست بگو به مهر نتابد که راس پاک حسین فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست زگوش دخترکی خون روان بود گویا که گوشواره ی او یادگاری زهراست حسین بود خدایی، خدا حسینی بود از آن زمان که جهان وجود را آراست سرشک دیده ی میثم هماره جاری باد که اشک دائم او وقف سیدالشهداست