امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
هزار مرتبه گر سر بُرند از بدنم

 

هزار مرتبه گر سر بُرند از بدنم 
خدا نیاورد آن دم که از تو دل بکنم 
به نوک نیزه، مجسّم کنم جمالت را 
به چوب محمل زینب جَبین دل شکنم 
تمام عمر سخن از تو گفته ام، چه شود؟ 
که وقت مرگ بود، نامت آخرین سخنم 
گریستم به تو، یک عمر و از تو می خواهم 
در آخرین نفسم، باز بر تو گریه کنم 
در آشیانة تن با تو بوده ام مأنوس 
مباد بی تو از این آشیانه پر بزنم! 
سری که خاک تو نبود، به دورش اندازم 
دلی که بر تو نسوزد، در آتشش فکنم 
به خاک کرببلا سجده کرده ام عمری 
که بوی تربت پاک تو خیزد از کفنم 
کریم تر ز کریمان روزگار تویی 
گناهکارتر از هر گناهکار منم 
به چشم من، نگهی کن که وقت جان دادن 
تو را نگه کنم و جان برآید از بدنم 
ز سرشکستگی "میثم" از گنه فریاد 
مگر به سنگ شما خانواده، سر شکنم