امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
هوشم ببر، عقلم ربا، دیوانه کن دیوانه کن

 

 

هوشم ببر، عقلم ربا، دیوانه کن دیوانه کن

آتش بزن، سر تا به پا پروانه کن پروانه کن

تا با تو گردم آشنا از خود رهایم کن رها

با من مرا با من مرا بیگانه کن بیگانه کن

تا کی دلم پا بست خود، کن فانیم در هست خود

این خانه را با دست خود، ویرانه کن ویرانه کن

جام جنون نوشان مرا در سیل خون جوشان مرا

با خانه بر دوشان مرا هم خانه کن هم خانه کن

تا بو کنم زلف تو را هر استخوانم را سوا

با شانه دست صبا دندانه کن دندانه کن

خم خانه هویم سرم جام میم چشم ترم

ظرف دلم را از کرم پیمانه کن پیمانه کن

گر تو بسوزی حاصلم بوی گل آید از گلم

یک جلوه بر چشم دلم مستانه کن مستانه کن

دستی بگیر از (میثمت) کارد سر از دار غمت

او را زلطف و مرحمت افسانه کن افسانه کن