امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
کربلا هم عشق و هم شور من است

 

 

کربلا هم عشق و هم شور من است

کربلا سینای من طور من است

کربلا لوحی ز سرّ ابتداست

کربلا یک قطعه از نور خداست

کربلا یعنی تمام دین من

عشق من ایمان من آیین من

کربلا یعنی بهشت سوختن

پای گلهای خدا افروختن

کربلا یعنی بهشت فاطمه

خیمه گاه و قتلگاه و علقمه

کربلا یعنی خیام سوخته

دامنی در شعله ها افروخته

کربلا یعنی نگارستان خون

کربلا یعنی بهارستان خون

کربلا یعنی صدای آب آب

در سکوت اصغر و اشگ رباب

کربلا یک باغ گلگون خداست

کربلا دریایی از خون خداست

آب این صحراست اشک و خون دل

گشته دریا از لب سقّا خجل

پیکری بی دست امّا چاک چاک

دست یکسو، مشگ یکسو روی خاک

ذوالجناحی گشته زینش واژگون

راکب او غرق در دریای خون

ناله اش کرده جگر را چنگ چنگ

کاکلش از خون راکب رنگ رنگ

فاطمه شیون کنان دنبال او

زینب آید بهر استقبال او

تازه دامادی ز خون کرده خضاب

در یم خون تشنۀ یک جرعه آب

مصحفی از بارش شمشیر تیز

سوره سوره آیه آیه ریز ریز

این کتاب الله یا پیغمبر است

وای بر من این علّی اکبر است

شیر خواری خنده بر بابا زده

روی دوش باب دست و پا زده

شهد مرگ از تیر قاتل کرده نوش

ور تلظّی هاش دریا در خروش

دختری گرم عزا در قتلگاه

پیکرش از کعب نی گشته سیاه