امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
کردی سر نی جلوة جانانه برادر جان

 

 

کردی سر نی جلوة جانانه برادر جان
بر شمع رخت گردم پروانه برادر جان


هم سینه‌ام از داغت آتشکده گردیده
هم دل شده با یادت غمخانه برادر جان


در کوفه که ما روزی یار همگان بودیم
با ما همگان گشتند، بیگانه برادر جان


چشم از سر نی وا کن ما را تو تماشا کن
در سلسلة پورِ مَرجانه، برادر جان


با اینهمه سوز دل، خندید به هر محفل
بر گریة ما قاتل مستانه، برادر جان


افسوس که شد گلگون در دشت بلا با خون
موئی که بر آن زهرا، زد شانه برادر جان


اطفال تو در هرگام، وحشت زده نا آرام
چون جوجه که افتد دور، از لانه برادر جان


بین فاطمه‌ات بی‌تاب، از غصّه دلش شد آب
بر گو سخنی با آن دُردانه برادر جان


شد مزد رسالت این، کاین امّت بی‌تمکین
بر قتل تو بگرفتند بیعانه برادر جان


تنها نه دل «میثم» خون شد جگر عالم
فـرزانه شده زین غم، دیوانه برادر جان