امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من(مجلس یزید)

 

 

کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من
چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من 
با چه دلی می زنی برلب من خیزران 
کز همه دل می برد نغمه ی قرآن من 

گر چه تحمل کنم ضربه ی چوب تو را
تاب مرا می برد گریه ی طفلان من 
تاکه نگاه افکنم بر رخ اطفال خود 
دور زند دم به دم، دیده ی گریان من 

تا نرود از اسف، صبر و قرارش زکف 
زینب من می شود دست به دامان من 
ناله ی من بر ملاست، مقتل من کربلاست 
شام بلا آمده شام غریبان من

با چه گنه می کنی لعل لبم را کبود؟ 
بر سر و صورت بس است زخم فراوان من
سرم به شام بلا، زینت طشت طلا
زیر سم اسب ها پیکر عریان من 

طشت زسوز درون سوخت و فریاد زد
چوب تو هم گریه کرد بر لب عطشان من 
سوز دل اهل دل در نفس میثم است
در شرر شعر اوست ناله و افغان من